ابوالعباس احمد بن عمر انصاری اسکندانی مرسیاَبوالعباس مُرسی، احمد بن عمر انصاری اسکندانی، ملقب به شهاب الدین (د ۶۸۶ ق/۱۲۸۷م)، عارف و زاهد معروف سده ۷ ق واز بزرگان طریقه شاذلیه . فهرست مندرجات۲ - حادثه سفر حج ۳ - دیدار با ابوالحسن شاذلی ۴ - توجه خاص شاذلی به مرسی ۵ - جلسات درس ابوالعباس ۶ - تبحر در علوم شریعت ۷ - وفات ۸ - فرزندان ۹ - شاگردان ۱۰ - پرهیز از تألیف ۱۱ - اقوال و عقاید ۱۲ - روش ابوالعباس مرسی در تصوف ۱۳ - توصیه و بیانات ۱۴ - پرهیز از ملاقات با صاحبان مقام ۱۵ - داستان دیدار مرسی با پادشاه مراکش ۱۶ - سلسله طریقه شاذلیه ۱۷ - افکار و آراء طریقه شاذلیه ۱۸ - موضوع اقوال ابوالعباس ۱۹ - فهرست منابع ۲۰ - پانویس ۲۱ - منبع ۱ - معرفیوی در مرسیه در شرق اندلیس، به دنیا آمد و مقدمات علوم را در همان شهر فرا گرفت. ۲ - حادثه سفر حجدر اوان نوجوانی و در روزگاری که فشار مسیحیان برای تسخیر آن نواحی شدت گرفته بود، همراه پدر و مادرش رهسپار سفر حج شد، ولی در راه دریا گرفتار طوفان شدند و کشتی ایشان در آب فرورفت. پدر و مادر او در این حادثه از میان رفتند، ولی ابوالعباس وبرادرش جمال الدین جان به سلامت بردند و سرانجام خود را به تونس رساندند. جمال الدین در آنجا به تجارت مشغول شد و ابوالعباس به تحصیل علوم پرداخت. ۳ - دیدار با ابوالحسن شاذلیهمین اوقات با ابوالحسن شاذلی که به تونس آمده بود، دیدار کرد و مجذوب و مرید او شد. [۱]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۲]
شیال، جمال الدین، ج۱، ص۱۹۲ ـ ۱۹۴، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م.
وی از تونس با ابوالحسن شاذلی به اسکندریه رفت و تا پایان عمر او همواره در سفر و حضر ملازم او بود. [۳]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۴۴، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۴]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۵۰ ـ ۱۵۱، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۵]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۵۶، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۶]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۸۳، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
۴ - توجه خاص شاذلی به مرسیابوالحسن شاذلی نسبت به او توجه خاص داشت و ظاهراً احساس نوعی یگانگی و نزدیکی با او میکرد، چنانکه دختر خود را به عقد او درآورد [۷]
شیال، جمال الدین، ج۱، ص۲۰۱، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م.
و خطاب به او میگفت: «ای ابوالعباس، مصاحبت من با تو برای آن است که تو من باشی و من تو باشم» و نیز «…آنچه در اولیا هست در تو هم هست و آنچه در تو هست، در اولیا نیست». [۸]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۹، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
ابوالحسن شاذلی در اواخر عمر، ابوالعباس را خلیفه خود قرار داد و امر ارشاد و ترویج طریقت را به او واگذار کرد. [۹]
نویری، محمد بن قاسم، ج۵، ص۲۲۴، الالمام، به کوشش اتیین کومب و عزیز سوریال عطیه، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۸ ق/۱۹۶۸ م.
[۱۰]
شیال، جمال الدین، ج۱، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م.
۵ - جلسات درس ابوالعباسبعد از وفات ابوالحسن شاذلی (۶۵۶ق/۱۲۵۸ م)، ابوالعباس جلسات درس و تعلیم را بر همان شیوه ای که رسم و عادت پیر و استاد او بود، در اسکندریه و چندی نیز در قاهره برپا داشت. در مجالس او غالباً اهل علم نیز شرکت میجستند، [۱۱]
شیال، جمال الدین، ج۱، ص۲۰۳، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م.
زیرا در مکتب شاذلی ورود به طریقت، مشروط به تحصیل معارف دینی و کسب علوم مختلف از فقه ، حدیث ، تفسیر و اخلاق بود، [۱۲]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۲۶، لطائف المنن و الاخلاق، قاهره، ۱۳۵۷ ق.
چنانکه به گفته ابن عطاءالله در جلسات درس حدیث از کتاب المصابیح، در اصول دین از الارشاد، در فقه از التهذیب و در تفسیر از المحرر الوجیز ابن عطیه استفاده میکرد. [۱۳]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۷، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
۶ - تبحر در علوم شریعتابوالعباس در علوم شریعت تبحر کامل داشت، چنانکه خود میگفت: «فقها در آنچه دارند، با ما شریکند، اما در آنچه ما داریم، با ما شریک نیستند». [۱۴]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۷، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
۷ - وفاتوی سالیان دراز در اسکندریه مقیم بود [۱۵]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ص۱۹۹، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
و به تحصیل و کسب و معرفت و ارشاد و تعلیم مریدان اشتغال داشت و سرانجام در همان شهر وفات یافت. مقبره او در همان روزگار زیارتگاه عامه مسلمانان بوده و بارها عمارت و مسجد مربوط بدان تجدید بنا و تعمیر شده است. [۱۶]
شیال، جمال الدین، ج۱، ص۲۱۰ ـ ۲۱۲، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م.
۸ - فرزندانوی پسری به نام جمال الدین داشته که بعضی از اخبار و اقوال مربوط به او از طریق همین جمال الدین نقل شده است. [۱۷]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۸۸، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۱۸]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۰، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
دختر ابوالعباس نیز همسر یاقوت عرشی (شاگرد و مرید او) بوده است. [۱۹]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۱۴۸، لطائف المنن و الاخلاق، قاهره، ۱۳۵۷ ق.
۹ - شاگردانچند تن از صوفیان معروف آن روزگار، چون یاقوت عرشی و شرف الدین محمد بوصیری ، صاحب قصیده معروف «برده» در ستایش رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله، و نیز نجم الدین اصفهانی و ابن عطاءالله اسکندرانی از شاگردان و مریدان او بودند. محمد بوصیری قصیده ای در مدح ابوالعباس سروده [۲۰]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
و ابن عطاءالله نیز در آثار خود همه جا بزرگی مقام و کمالات روحانی او را ستوده است. ۱۰ - پرهیز از تألیفابوالعباس مانند استادش ابوالحسن شاذلی از تألیف و تصنیف پرهیز داشت. ابوالحسن شاذلی میگفت که آثار من شاگردان منند [۲۱]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۳۷، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
و ابوالعباس معتقد بود که «علوم این طایفه علوم تحقیق است و عقول خلق تحمل آن را ندارد». [۲۲]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۳۷، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
۱۱ - اقوال و عقایدبسیاری از اقوال و عقاید او را شاگردش ابن عطاءالله در آثار خود آورده و خصوصاً در کتاب لطائف المنن که نیم اول آن در مناقب ابوالحسن شاذلی و نیم بعدی در ذکر احوال و اقوال و آراء ابوالعباس مرسی است، علاوه بر بیان کرامات و مراتب کمال او در علم و زهد و ریاضت ، به نقل تأویلات او از برخی از آیات (باب الخامس) و احادیث (باب السادس) و اقوال صوفیه (باب الساب) پرداخته و بعضی از اشعار و نیز «احزاب» وادعیه او را درج کرده است. ۱۲ - روش ابوالعباس مرسی در تصوفروش ابوالعباس مرسی در تصوف چون مشایخ دیگر طریقه شاذلی جمع میان علم و ذوق بود و طریقت را بر شریعت مبتنی میدانست. در مجالس درس وی چنانکه گفته شد، هم کتابهای فقه، حدیث و تفسیر تدریس میشد و هم کتابهای عرفانی، خصوصاً احیاء العلوم غزالی ، ختم الاولیاء تزمذی ، کتاب الرعایة محاسبی ، قوت القلوب مکّی و کتاب المواقف نفزی. [۲۳]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۷۸ ـ ۱۹۲، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۲۴]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۲، ص۱۴، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ ق/۱۹۵۴ م.
[۲۵]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۲، ص۱۹، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ ق/۱۹۵۴ م.
۱۳ - توصیه و بیاناتابوالعباس مریدان و شاگردان را به کار و کسب معاش ترغیب و توصیه میکرد و از چشم داشت به انعام و احسان دیگران برحذر میداشت. از او روایت کردهاند که میگفت: «کسی که به نزد ما آید، به او نمیگوییم که پیوندهای خود را ترک کن، بلکه چنان میکنیم که رسول خدا میکرد و هرکس را به هر پیشه ای که بود، قرار میداد، ولی از او میخواهیم که در کار و پیشه خود امین و درستکار باشد، چنانکه رسول خدا فرمود»، [۲۶]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۸۹، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۲۷]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۱۴۴، لطائف المنن و الاخلاق، قاهره، ۱۳۵۷ ق.
اما در عین حال او خود روشی زاهدانه در زندگی داشت و ابن عطاءالله در کتاب لطائف المنن [۲۸]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۷ ـ ۲۲۷، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
فصلی را به بیان زهد و ورع و بلندی همت او اختصاص داده است. ۱۴ - پرهیز از ملاقات با صاحبان مقامابوالعباس از ملاقات با صاحبان مقام سخت پرهیز داشت و در این باره روایات و داستانهایی نقل کرده اند. [۲۹]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۹، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۳۰]
شیال، جمال الدین، ج۱، ص۲۰۶، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م.
گویند که وقتی حاکم اسکندریه پیام فرستاد که قصد زیارت او را دارد و میخواهد که مرید او شود، شیخ نپذیرفت و گفت: «من کسی نیستم که بازیچه شود». [۳۱]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۹، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
۱۵ - داستان دیدار مرسی با پادشاه مراکشدر بعضی از مآخذ آمده است که سلطان یعقوب ، پادشاه مراکش ، پس از توبه از قتل برادر خود، میخواست که دست ارادت به شیخ ابومدین مغربی بدهد، اما شیخ که عازم تلمسان بود، پیام فرستاد که علاج تو در دست شیخ ابوالعباس مرسی است. گفتهاند که سلطان یعقوب، ابوالعباس را به نزد خود خواند و شیخ به مراکش نزد سلطان یعقوب رفت. سلطان نخست برای آزمایش او دستور داد که دو خروس بریان یکی کشته و یکی خفه کرده، پیش شیخ نهادند. شیخ دریافت و به خادم گفت: «این یکی را بردار که مردار است». سلطان یعقوب مرید او شد و از سلطنت کناره گرفت و سرانجام از برکت وجود شیخ و تربیت او به راه خیر و صلاح هدایت شد. [۳۲]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۲، ص۹۲ ـ ۹۳، لطائف المنن و الاخلاق، قاهره، ۱۳۵۷ ق.
[۳۳]
جامی، عبدالرحمن، ج۱، ص۵۷۰ ـ ۵۷۱، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ ش.
این داستان که ظاهراً نخستین بار در روض الریاحین یافعی آمده است، [۳۴]
یافعی، عبدالله بن اسعد، ج۱، ص۴۲۸ ـ ۴۲۹، روض الریاحین، قبرس، مؤسسة عمادالدین.
اساس تاریخی ندارد، زیرا اولاً وفات ابومدین در ۵۹۳ق، یعنی ۹۳ سال پیش از وفات ابوالعباس بوده و ابوالعباس در این زمان هنوز ولادت نیافته بود، ثانیاً به تصریح ابن عطاءالله ، شیخ بهطور مؤکد و آشکار از دیار با سلاطین و صاحبان مقام اجتناب میکرد و حتی در مواردی برای آنکه مجبور به این امر نشود، شبانه از شهر بیرون میرفت. [۳۵]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۹۹، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
[۳۶]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۲، ص۱۵، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ ق/۱۹۵۴ م.
علاوه بر اینها یافعی نام این شخص را ابوالعباس «مرینی» آورده [۳۷]
یافعی، عبدالله بن اسعد، ج۱، ص۴۲۹، روض الریاحین، قبرس، مؤسسة عمادالدین.
که ظاهراً در نسخهها به «مرسی» تحریف شده است و جامی و دیگران آن را به این صورت دیده اند. به هر حال اینکه آسین پالاسیوس این واقعه را دور از احتمال نمیدانند، وجهی ندارد و ممکن است که آنچه ابن عطاءالله درباره شیخ نقل کرده و گفته است که وی هرگاه دست به سوی طعام شبهه ناک دراز میکرد، ۶۰ رگ در دستش میجنبید، [۳۸]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۷۸، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
موجب پیدایش این داستان شده باشد. ۱۶ - سلسله طریقه شاذلیهشاذلیه سلسله طریقت خود رابه حسن بن علی علیهالسلام میرساندند و ابوالحسن شاذلی را از اعقاب آن حضرت میشمرده اند. [۳۹]
ابن بطوطه، محمد بن ابراهیم، ج۱، ص۲۵، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.
ابوالعباس مرسی میگفت: «طریقت ما به مشرقیان و مغربیان منسوب نیست، بلکه یکی پس از دیگری به حسن به علی بن ابی طالب علیهالسلام … میرسد و او نخستین اقطاب است». [۴۰]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۵، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
ابوالعباس مرسی به ترتیب مریدان و شاگردان خود توجه خاص داشت و اقوال بسیار از او در آداب مریدان و شرایط آن نقل کرده اند. [۴۱]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۴۹، الانوار القدسیه، به کوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
[۴۲]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۱۲۶، الانوار القدسیه، به کوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
[۴۳]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۱۲۷، الانوار القدسیه، به کوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
[۴۴]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۱، ص۱۹۶ ـ ۲۰۰، الانوار القدسیه، به کوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
[۴۵]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۲، ص۲۰ ـ ۲۳، الانوار القدسیه، به کوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.
۱۷ - افکار و آراء طریقه شاذلیهبا وجود اینکه طریقه شاذلیه با مکتب ابن عربی از جهاتی مربوط بوده و از لحاظ فضا و محیط گسترش، به هم بسیار نزدیک بوده اند، در افکار و آراء مشایخ این طریقت، در مسائل و موضوعات اساسی عرفانی، اثری از نظریه توحید وجودی ابن عربی دیده نمیشود [۴۶]
عنیمی، تفتازانی، ابوالوفاء، ابن عطاءالله السکندری و تصوفه، قاهره، ۱۳۸۹ق/ ۱۹۶۹ م.
و این امر شاید به سبب تأثیر شدید آثار کسانی چون ترمذی، محاسبی، قشیری و خصوصاً ابوحامد غزالی بر افکار ابوالحسن شاذلی و شاگردان مکتب او بوده است و شاذلی خود با لحنی بسیار ستایش آمیز از این اشخاص و تألیفات آنان یاد میکند، [۴۷]
ابن عطاءالله، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۷۹ ـ ۱۸۰، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م.
ولی با اینهمه بعضی از مفسران آثار ابن عطاءالله کوشیدهاند که پاره ای از اقوال ابن عطاءالله را که از مریدان و پیروان افکار ابواحسن شاذلی است، به شیوه صوفیه توحید وجودی تأویل و تفسیر کنند. [۴۸]
شرقاوی، عبدالله، ج۱، ص۱۵۲، «شرح الحکم العطائیه»، در حاشیة غیث المواهب نفزی، بولاق، ۱۲۹۷ ق.
[۴۹]
عنیمی، تفتازانی، ج۱، ص۳۱۲ ـ ۳۱۳، ابوالوفاء، ابن عطاءالله السکندری و تصوفه، قاهره، ۱۳۸۹ق/ ۱۹۶۹ م.
۱۸ - موضوع اقوال ابوالعباساقوالی که از ابوالعباس نقل شده است، غالباً در باب زهد ، ورع، تقوی ، تزکیه نفس و ترک و تجرید است و یا به وصف و بیان احوال و مقامات سیر و سلوک اختصاص دارد، ولی ظاهراً وی در تعلیمات خود به رموز باطنی و اسرار حروف توجه داشته است، چنانکه گفتهاند که وی در جلسات خود از موضوعاتی چون عقل اکبر ، اسم اعظم ، اسماء و حروف، دوائر اولیاء، علوم اسرار، یوم مقادیر، شأن تدبیر و علم مشیت و نظیر اینگونه مطالب سخن میگفته است. [۵۰]
شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، ج۲، ص۱۴ ـ ۱۵، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ ق/۱۹۵۴ م.
۱۹ - فهرست منابع(۱) ابن بطوطه، محمد بن ابراهیم، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م. (۲) ابن عطاءالله، احمد بن محمد، لطائف المنن، به کوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، ۱۹۷۴ م. (۳) جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ ش. (۴) شرقاوی، عبدالله، «شرح الحکم العطائیه»، در حاشیة غیث المواهب نفزی، بولاق، ۱۲۹۷ ق. (۵) شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، الانوار القدسیه، به کوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م. (۶) شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ ق/۱۹۵۴ م. (۷) شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، لطائف المنن و الاخلاق، قاهره، ۱۳۵۷ ق. (۸) شیال، جمال الدین، اعلام الاسکندریه، قاهره، ۱۹۶۵ م. (۹) عنیمی، تفتازانی، ابوالوفاء، ابن عطاءالله السکندری و تصوفه، قاهره، ۱۳۸۹ق/ ۱۹۶۹ م. (۱۰) نویری، محمد بن قاسم، الالمام، به کوشش اتیین کومب و عزیز سوریال عطیه، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۸ ق/۱۹۶۸ م. (۱۱) یافعی، عبدالله بن اسعد، روض الریاحین، قبرس، مؤسسة عمادالدین. ۲۰ - پانویس
۲۱ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالعباس مرسی»، ج۵، شماره۲۳۱۹. |